راه آخر


نوشته های خودم

حرف و نوشته های خودم

از در گذشتم، حتی جرات به عقب برگشتن و نگاه کردن رو هم نداشتم ،هنوز دقیق نفهمیده بودم چه کاری کردم، هنوز تو شک و تردید انجامش بودم. اما یه چیزی رو می دونستم تنها راه حل بود، سردم بود  احساس می کردم ضعف دارم دست هام میلرزید ، هیچ کس متوجه حال زار من و کاری کرده بودم نبود، آروم به سمت ماشین رفتم دسگیره ماشین رو گرفتم که باز کنم همه در خونی شد،  با دستمال سریع پاک کردم، احساس خفگی داستم، نفسم بالا نمی اومد ،عرق کرده بودم، اما دیگه تموم شده بود هرکاری می کردم سویچ در رو نمی تونستم  جا کنم سویچ رو با عصبانیت به پنجره کوبونئم   نا خود آگاه گریه ام گرفت  در پس تمام اون تردید ها آشوفتگی های وحست ها فقط یک چیز رو می دونستم که جز این راهی نداشتم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 1:19 توسط Shadow walker| |


Power By: LoxBlog.Com